خدا چه کسانی را عزیز میکند؟!
بالاخره هر کسی دلش میخواهد عزیز شود. بعضیها که میخواهند عزیز بشوند ، ماشینشان را عوض میکنند . لباس شیک میدوزند . دوست دارند تو یک جلسه که میروند بهترین لباس و طلا را استفاده می کنند . بعضیها عزتشان به این است که من دختر چه کسی هستم و پسر چه کسی هستم و برادرم کیست و پدرم کیست ! هر کسی در درون دوست دارد عزیز بشود و برای عزیز شدنش دست و پا میزند .
قرآن میگوید : یوسف را ما عزیز کردیم . برادران حسود او که چشم دیدن او را نداشتند ، آمدند و به او لقب عزیز را دادند : « یا أَیُّهَا الْعَزیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ »1
قطعا بهترین کسی که میتواند به این سوال پاسخ صحیح دهد، خود حضرت حق، تبارک و تعالی است. پس بی شک این پاسخ را باید از قرآن جست.
در چند جاى قرآن پاسخ این پرسش چنین آمده است:
* چون خداوند خالق و مربّى شماست. خداوند در آیه 21 سوره بقره میفرماید «اعْبُدُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ »1
* چون تأمین کننده رزق و روزى و امنیت شماست. در آیه 3 و 4 سوره قریش آمده است: «فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَیْتِ الَّذِی أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَ آمَنَهُم مِّنْ خَوْفٍ »
* چون معبودى جز او نیست. در آیه 14 سوره طه میخوانیم: «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی»
عبادت انسان، هدف آفرینش انسان است نه هدف آفریننده که خداوند تبارک باشد چرا که او نیازى به عبادت ما ندارد، اگر همه مردم زمین کافر شوند او کماکان بىنیاز است چنان که خود میفرماید: «إِن تَکْفُرُواْ أَنتُمْ وَ مَن فِی الأَرْضِ جَمِیعًا فَإِنَّ اللّهَ لَغَنِیٌّ ...»2 مگر نه این است که اگر همه مردم رو به خورشید خانه بسازند یا پشت به خورشید، در خورشید اثرى ندارد. با این که عبادت خدا بر ما واجب است، چون خالق و رازق و مربّى ماست، ولى باز هم در برابر این اداى تکلیف، پاداش مىدهد و این نهایت لطف اوست.
آنچه انسان را وادار به عبادت مىکند امورى است، از جمله:
1. توجّه به نعمتهاى او که خالق و رازق و مربّى ماست.
2. توجّه به فقر و نیاز خود.
3. توجّه به آثار و برکات عبادت.
4. توجّه به آثار سوء ترک عبادت.
5. توجّه به این که همه هستى، مطیع او و در حال تسبیح او هستند، چرا ما وصله ناهمرنگ هستى باشیم.
6. توجّه به این که عشق و پرستش، در روح ماست و به چه کسى برتر از او عشق بورزیم.
حال یک قدم فراتر رویم: وقتی به آیه 99 سوره حجر می رسیم میبینیم که حضرت باری تعالی فرمودهاست: «وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ » یعنى عبادت کن تا به یقین برسى. اینجاست که این پرسش به ذهن میآید که: پس آیا اگر کسى به یقین رسید، دیگر نیازی به عبادت نیست و میتواند مثلا نمازش را ترک کند؟!
شاید بهتر باشد با این مثال مطلب را پاسخ گوییم که: اگر کسی به شما بگوید نردبان بگذار تا دستت به شاخه بالاى درخت برسد، معنایش این نیست که هرگاه دستت به شاخه رسید، نردبان را بردار، چرا که عاقبت این کار سقوط است. کسى که از عبادت جدا شود، مثل کسى است که از آسمان سقوط کند؛ «فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاء»3 روش آنان که به یقین رسیدهاند مانند رسول خدا و امامان معصوم، نیز موید همین معناست چرا که ایشان لحظهاى از عبادت دست برنداشتند. بنابراین، معنای فرمایش خداوند بیان آثار عبادت است نه تعیین محدودهى عبادت.
از "400 نکته از تفسیر نور"، محسن قرائتی، با تصرف
«…باید تکانید خود را، و خودیت ها را، و آنگاه به راه افتاد و حرکت را آغازید .
گفتم: حرکت !
آری ؛ حرکت !
اما نه به سمت بالا ؛ بل به سوی پایین !
که خدای در پایین است !
نشنیدی که خدای خود را گنج نامید ، آنجا که بفرمود : کُنتُ کَنزاً مَخفِِِیّا !
راستی ، گنج در کجا پنهان است ؟!
پایین ، یا بالا ؟!
در آبادی، یا خرابه ها؟!
پهلو به پهلوی نیش ها، یا نوش ها؟!
که سگ آنجاست کاباد است ؛
و گنج آنجا که ویرانی !
عظمت نماز
«و انها لکبیرة الا على الخاشعین» . خداى تعالى مىفرماید: نماز، کار بزرگى است . گمان نکنید کار آسانى است. عظمت نماز به پیکره نماز نیست; به این نیست که اولش تکبیر و آخرش تسلیم و داراى افعال واقوال و اذکار و قیام و قعود است . این را بچههاى شش ساله هم انجام مىدهند . صلات، کبیر است، چون براى توحید و اخلاص در عبودیت است، وگرنه انسان صد سال هم که نماز بخواند، مشرک است . عروج بشر در مرتبه توحید عملى و توحید اعتقادى به انقطاع از ماسوىالله و وابستگى به خداى تعالى است . بشر در این مرحله، منتهاى عبودیت را طى کرده است و منتهاى تکامل را پیدا کرده است . انبیا که در برابر این جهان پرآشوب، نهضت کردند، به خاطر این بود که این جهت را تکمیل کرده بودند و اتکایشان به خداى تعالى بود و غیر خدا را پرستش نکردند . چون آن مقام قربالهى را پیدا کرده بودند، احیا و اماته مىکردند . شما هم اگر آن مقام را پیدا کنى، مىتوانى احیا و اماته کنى .
این وسیلهاى استبراى عروج بشر، ولکن ما از آن استفاده نمىکنیم . جهان آفرینش - به حسب ماده و آفرینش - که انبیا از آن استفاده مىکردند، براى همه یکسان است . یعنى شما هم مىتوانى، آن طور که انبیا استفاده کردند، استفاده کنى; ولى همتشما ضعیف است . وقتى در ماکولات و مشروبات بىچاره باشى، در تشریفات بىچاره باشى، همان جا مىمانى . توحید، عبودیتخداى تعالى و انقطاع از ماسوىالله است . اگر بشر به این مرحله برسد - که تکامل، رسیدن به این مرحله است - از چیزهاى دیگر صرف نظر مىکند . اگر بشر با کلمه توحید آشنا شود تمام اختلافات شرق و غرب تعطیل مىشود، اگر کلمه توحید در بین اجتماع پیاده شود، تمام خیانتها تعطیل مىشود . نماز، بزرگ است . خیلى مشکل است آدم به آن نمازى که خدا مىخواهد موفق شود و آثار، مال همان نماز است .
آیة الله العظمى بهاءالدینى
امیرالمؤمنین على علیه السلام مى فرماید:
قرآن ؛ آن نور مطلق است که غروب و افول بر آن راه ندارد، چراغ روشنى است که به خموشى نگراید، دریاى ژرف و پهناورى است که عمق و ساحل آن پیدا نیست ، راه راست و مستقیمى است که رهروانش هرگز گمراه نگردند، پرتو تابانى است که ظلمت و تاریکى به آن راه ندارد فیصل دهنده اى است که دلائل آن سست نخواهد بود، بیان واضحى است که اصول و دلایل آن تاثیرپذیر نیست ، داروى شفابخشى است که با همراه داشتن و عمل کردن به آن از امراض و بیماری ها ترسى نیست ، مایه عزت و سربلندى است که یاران آن هرگز خوار و مغلوب نخواهند شد و حقیقتى است که طرفدارانش بى یار و یاور نخواهند بود.
قرآن ؛ گنجینه ایمان و منبع آن است ، دریاى علوم و سرچشمه دانش است ، پایگاه و بوستان عدالت و دادگسترى است .
قرآن ؛ دریایى است که آبکشان نتوانند آب آن را تمام کنند، چشمه هایى است که آبش تیره و آلوده و آبشخوار آن در اثر تراکم و کثرت واردین ، تنگ نخواهد گردید، منازلى است که راه هاى آن صاف و رهروانش گمراه نشوند.
قرآن ؛ نشانه ها و علائم روشنى است که عابرین از آن غفلت نورزند، قله هاى بلندى است که قصد کنندگانش نتوانند از آن بگذرند.
قرآن ؛ کتابى است که خداوند آن را سیراب کننده تشنگان علم و بهار دل هاى فقها و دانشمندان و نیکان و صالحان قرار داده است .
قرآن ؛ دوایى است که با آن دردى نیست ، نور و روشنایى است که هرگز به ظلمت و تاریکى نمى گراید، ریسمانى است که دستگیره آن محکم و ناگسستنى مى باشد و پناهگاه محکم و بلندى است که دست یغماگران و چپاول گران به آن راه ندارد و براى دوستدارانش عزت و به پناهندگانش پناهگاه ایمنى بخش است و براى پیروانش وسیله هدایت و رستگارى و براى تمسک کنندگانش وسیله عذرخواهى است .
قرآن ؛ دلیل محکم و استوارى است براى استدلال کنندگان ، گواه حق و زنده اى است براى کسى که در خصومت ها به آن چنگ زند. وسیله پیروزى است براى اجتماع کنندگانش . حاملانش را به سوى سعادت مى برد و عاملانش را به مقام عالى اوج مى دهد.
قرآن ؛ علائم و راهنمایی هایى است براى متفکرین ، سپرى است براى طالبان سلاح ، علم و دانشى است براى کسى که آن را در مغز خود جاى دهد، حدیث درستى است براى کسى که در میان مردم حکومت و قضاوت نماید.1
و نیز حضرت على علیه السلام فرمود: به کتاب خدا توجه کنید زیرا قرآن ریسمانى است محکم ، نورى است آشکار، درمان نافع و نوشابه اى است که عطش را ریشه کن مى سازد.
قرآن ، تکیه گاهى است محکم ، نجات گرى است مطمئن . کج نمى شود تا نیاز به اصلاح داشته باشد. منحرف نمى شود تا نیاز به درستکارى پیدا کند. زیاد خواندن و زیاد گوش دادن به آن ، آن را کهنه نمى کند. هرکس از روى قرآن سخن گفت راست مى گوید و هرکس به قرآن عمل کرد پیروز است .
منبع : تأثیر قران در جسم و جان نعمت الله صالحی حاج آبادی
گروه دین و اندیشه تبیان
1- نهج البلاغه ، خطبه 189.
در زندگی مادی انسان عوامل فراوانی وجود دارد که غفلت را به همراه می آورد و انسان را به کج راهه می برد. تیرهای وسوسه شیاطین نیز از هر سو به طرف انسان پرتاب می گردد و گاه بر جان انسان زخم می نشاند.
اما سوال این است که برای مبارزه با غفلت چه باید کرد؟ در مواجهه با حمله ناجوانمردانه شیطان چه سلاحی را باید به کار برد و چگونه باید از خود حفاظت نمود؟ در صورت زخم برداشتن از تیرهای وسوسه انگیز او با چه دارویی باید به مداوای زخم درون پرداخت؟
« لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی کَبَدٍ » 1 انسان درد سر دارد و در سختی و رنج و درد است .