قالَ امیرالمؤمنین علیهالسلام : «إِنَّکُمْ لَنْ تَسعَوا النّاسَ بِأمْوالِکُمْ، فسعوهم بِعَلاقَةِ الْوَجهِ و حُسنِ اللقاء».
امیرالمؤمنین علیهالسلام: شما هرگز نمىتوانید مردم را بوسیله ثروت و مالى که در دست دارید، به خود متوجه سازید، پس آنان را بوسیله اخلاق و روش صحیح به خود نزدیک کنید.
مردمان همخانه در یک خانهاند جملگى ساکن به یک کاشانهاند
گر رضاى دوست خواهى خواست کرد با محبت گرم کن دلهاى سرد
مردمان تشنه همه بر جام مهر مهربانى عرضه کن زیر سپهر
عاقبت بر مال، فصل دى رسد گنج «خلق خوش» به پایان کى رسد؟
این یکى با بذل و بخشش بیشتر آن یکى را جان ز فکرش ریشتر
پس ز گنج خوى خوش انفاق کن اینچنین با مردمان میثاق کن
مردمان را جملگى با بذل مال کى توان خشنود سازى در کمال
مردمان با خوى خوش راضى شوند با رضایت پیش آن قاضى شوند
قالَ امیرالمؤمنین علیهالسلام : «مَن عَتَبَ عَلى الزّمانِ طالَتْ مَعْتَبَتَهُ».
امیرالمؤمنین علیهالسلام: کسى که به زمان خود خشمگین شود، ناراحتى او زیاد به طول خواهد انجامید.
خشم راه چاره هر درد نیست خشمناکى شیوه هر مرد نیست
مرد باید با تلاطمهاى دهر فکر خوش آرد به طوفانها، نه قهر
کشتى این زندگى بر آبهاست آبها همسایه غرقابهاست
ناخدایى، مرد، باید ساز کرد عقل را با صبر خود، دمساز کرد
خشم بر این روزگار پرفریب جز دوام غصّه کى سازد نصیب؟
تا قیامت گر به خشم آوا کنى کى گره از این گرهها وا کنى؟
پس لجام خشم خود در دست گیر تا نگردد روبَه سختى چو شیر
هیچ کس جز با تعقل مرد نیست شادمانى جز به صبر درد نیست
قالَ امیرالمؤمنین علیهالسلام : «مُجالِسَةُ الاْءَشرارِ تُورِثُ سوءُ الظَّنِّ بِالاْءَخیارِ».
امیرالمؤمنین علیهالسلام که ایشان فرمودند: همنشینى با بدان، موجب بدبینى نسبت به نیکان است.
ماه را، چون ابر، زندانى کند تیرگى با شب گرانجانى کند
تو چو ماه و ابر، یار بدسرشت ماه را این ابر، گر دربر گرفت
مىکند خاموش شمع بینشش مىرود در خواب خطّ رویشش
خوبها را زشت مىبیند همه از بدى هرگز ندارد واهمه
خارها در چشم او گُل مىرسند کجرویها خوش به منزل مىرسند
تیرگى در چشم او عادى شده اندُه، خوبان بر او شادى شده
تو گُلى با خار همپایه نهاى با شب اى خورشید، همخانه نهاى
چون که با نیکان نشینى از سرشت باز گردد بر تو درهاى بهشت
قالَ امیرالمؤمنین علیهالسلام : «بِئْسَ الزّادُ إِلَى المَعادِ، أَلْعُدوانُ عَلَى الْعِبادِ».
امیرالمؤمنین علیهالسلام: دشمنى کردن با بندگان خدا، بدتری توشهاى براى روز قیامت است.
بندگان هریک عزیزان خدا دوست دارد هریکى را او جدا
هریکى رنگى و بویى پیش او هم فقیر و هم غنى درویش او
عزّتى دارند بىحدّ و حصار پیش آن یکتا خدا و کردگار
دشمنى با این عزیزان جاهلىست بهره دریاى آن بىساحلىست
آب در هاون نباید کوفت مرد عاقلى، این دشمنى هرگز نکرد
دشمنى جز آتشى در سینه نیست جاى نیکىهاست، جاى کینه نیست
آتشى در خرمن خود مىزند تار مرگى بر تن خود مىتَنَد
توشهاى گر خواهى آوردن به بر دشمنى هرگز به آن وادى مَبَر
قالَ امیرالمؤمنین علیهالسلام : «قیمَةُ کُلُّ امْرِءٍ ما یَحْسُنَهُ».
امیرالمؤمنین علیهالسلام: ارزش هر انسانى بسته به اعمالى است که موجب نیکنامى او گردد.
ارزش دریا به حجم و عمق نیست ارزش انسان به عقل و حُمق نیست
ارزش دریا به مروارید اوست آن که دُرّش بیشتر، قدرش نکوست
ارزش بستان به گلهاى زیاد بوستانى بى گل رنگین مباد
در مثل دریاست جان آدمى ارزش انسان به وقت است و دمى
کار نیکش بیشتر باشد ز بد نیکنامى ماند از او تا ابد
نام نیک است آنچه ماند یادگار ورنه جز این هیچ ناید در شمار
ارزش هرکس به اعمالىست کان نیکنامش مىکند در این جهان
هرچه افزونتر شوى اى نیکنام پلهاى بالاتر آیى سوى بام
قالَ امیرالمؤمنین علیهالسلام : «أَلْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسانِهِ».
امیرالمؤمنین علیهالسلام: مردم در زیر زبان خود مستور و مخفى هستند.» (مقصود این است که تا انسان سخن نگوید، قدر و اندازهاش معلوم نمىگردد).
هرکسى رازىست اندر پردهاى تا چه در این پردهها پروردهاى
راز چون بودن، توانها، عیبها با خدا بودن، نهانها، غیبها
این همه راز مگو روشن شود گر بیانت گل کند گلشن شود
این زبانسازىست پردهدار راز چون به گفت آید بگوید راز ساز
تا خموشى، هیچ کس آگاه نیست در پسِ این جان ناآگاه کیست
رازها گر فاش گردد راه نیست «لب گشوده» دلو جز در چاه نیست
هم زبان را در عنان خویش دار هم وجودت را به پاکى بیش دار
تا اگر راز ضمیرت شد عیان شرمسار خود نگردى در جهان
قالَ امیرالمؤمنین علیهالسلام : «ما هَلَکَ اِمْرؤٌ عَرَفَ قَدْرَهُ».
امیرالمؤمنین علیهالسلام: مردمانى که اندازه و ارزش خود را بدانند، هیچگاه از بین نخواهند رفت.
قدردان تو کسى جز خویش نیست جامه شاهى سزاوار تن درویش نیست
هرکسى هرجاست شأن اوست آن قدر خود مىدان که بس نیکوست آن
نه فراتر، نه فروتر، جاى خویش گر بقا خواهى از این عمر پریش
رودخانه چون فروتر شد نشست آبشارى شد، درون خود شکست
در شب معراج چون روحالامین همقدم شد با رسول آخرین
چون به اوج عرش آمد بازگشت چون نیارستى از آن منزل گذشت
گفت اگر آیم، بسوزد بال من برتر از قدر من است آمال من
پس فراتر از مقام خود نشد ماند و احمد، ره به جاى خویش بُرد
گوهر هجدهم:
قالَ امیرالمؤمنین علیهالسلام : «أَلتَّدْبیرُ قَبلَ الْعَمَلِ یُؤْمِنُکَ مِنَ النَّدَمِ».
امیرالمؤمنین علیهالسلام: پیش از این که کارى را شروع کنى، در اطراف آن نیک تأمّل کن، تا شما را از پشیمانى نگهدارى کند.
تا که ننشیند درون گِل عمل بعد از اندیشه کند عاقل عمل
گر گریزان از پشیمانیستى طالب فرداى نورانیستى
فکر را همسایه هر کار کن چشم دوراندیش را بیدار کن
درنگر پیرامُن هر کار نیک پس عمل آور پس از پندار نیک
پس شروع کن کار با فکر درست با توکّل بر خدا، ذکر درست
بعد از آن هرچه سرانجامش شود خوب یا بد، هرچه فرجامش شود
مىشوى از هر پشیمانى رها چون که شرط عقل آوردى بهجا
بعد از آن یابى چه زیبا رامشى در پس این کار خود، آرامشى
گوهر نوزدهم:
امیرالمؤمنین علیهالسلام : «مَنْ وَثَقَ بِالزَّمانِ صَرَعَ».
امیرالمؤمنین علیهالسلام: هرکس به زمان خود اعتماد بورزد، به پشت به زمین خواهد افتاد.
زندگى میدان جنگ است و جَدَل نوش آن نیش است و ترک آن، عسل
بس حریفى ناجوانمردست او درپى افکندن مرد است او
تا که غافل گردى از او یک نفس حاصل عمرى بسازد او، عَبَس
پس مشو غافل، حریف دهر را تن به آرامش مده این نهر را
اعتمادى بر شب خوابش مکن آتشى تو، تکیه بر آبش مکن
همچو مارى خوش خط و خال است او یا که نیکو میوهاى کال است او
گر نخواهى بر زمین خاکت کند دور، از رضوان و افلاکت کند
خواب را از دیده غفلت بران تکیه بر این دهر را جایز مدان
گوهر بیستم:
قالَ امیرالمؤمنین علیهالسلام : «خاطَرَ بِنَفْسِهِ مَنْ اسْتَغْنى».
امیرالمؤمنین علیهالسلام: «کسى که خویشتن را بىنیاز دانست، خود را به مخاطره و هلاکت خواهند افکند».
از نیاز است گردش لیل و النهار کى بگردد مهر و مه در این مدار؟
بىنیاز این جهان تنها خداست خود، نیاز دیگران، رمز بقاست
بىنیازى در خور هر فرد نیست زیور ما جز نیاز و درد نیست
ما به هم محتاج و محتاج خدا دستگیر هم به منهاج خدا
احتیاج خلق بر هم زشت نیست بىنیاز از دیگران در دهر کیست؟
تو نیاز خویش از او مىطلب با دو دست خلق آید، لطف رب
هرکه خود را بىنیاز محض دید طعم تلخ بىمرادىها چشید
در خطر افتاد از کبر و غرور تا که خود را دید در عین عبور