زندگی نامه : زندگینامه کودکی را که عصر روز بیست و سوم شهریور ماه هزار و سیصد وبیست و یک صدای گریهاش در گلبوی پیچید عبدالحسین نام نهادند. وقتی در لباس سربازی به روستا آمد مردم از خوشحالی در پوست خودنمیگنجیدند. ورود مأمورین اصلاحات ارضی شاه و عدم قبول آب و ملک باعثمهاجرتش به شهر مشهد شد. مشاغل متفاوت را آزمود و چون در هر کدامشبههای بود دست به بنایی زد. با ارشادات مقام معظم رهبری با مسایل سیاسی آشنا شد و پا در رکابمبارزه با رژیم پهلوی گذاشت و مأمورین ساواک در زیر شکنجه دندانهایشرا شکستند. انقلاب که پیروز شد جزو اولین افراد اعزامی به کردستان بود.عرصههای نبرد حق علیه باطل بستر مناسبی بود که استعداد بالقوه او بهفعل در آید و از فرماندهی گروهان، به فرماندهی تیپ هجدهم جوادالائمهبرسد و دراین سالها رشادت و ایثارگری او زبانزد خاص و عام بود تا آنجا کهدشمن چنان هراسی از برونسی داشت که برای سرش جایزه تعیین کرد. این سردار سرفراز بعد از زیارت خانه خدا به مرحلهای از شهود رسیدهبود که زمان و مکان شهادت خودش را میدید و سرانجام در عملیات بدر،پس از رشادت بسیار در چهار راه خندق در 25/12/63 به شهادت رسید.
وصیت نامه :فرازی از وصیتنامه ... شما ای زن، چون زینب کبری (سلامالله علیها) فرزندانم را هم پدریکن و هم مادری، مادری که اسلام میگوید. برای چندمین بار باز هممیگویم؛ هر کس آمد و گفت: فرزند بی بابا نمیخواهم باید توی دهنشبزنید. همسر عزیزم شما هفت فرزند دارید، باید آنها را آنچنان با اسلام آشناکنید که روز قیامت هم به درد خودت بخورند و هم به درد من، در راه امامخمینی که همان راه قرآن و راه امام حسین است بروند تا سر حدشهادت. از همه شما میخواهم که هر موقع پسرانم را داماد کردید، یکدختر مؤمن بگیرید، فاطمه و زهرا را هم یک شوهر مؤمن برایشان انتخابکنید، برای داماد و عروس کردن فرزندانم پی مال دنیا نروید، فقط ببینید که ازهمه بهتر خدا را میشناسد، ملاک خدا باشد. در هر کار اگر انسان خدا را درنظر بگیرد انحراف ایجاد نمیشود. همسر عزیزم! اگر شما این حرفهایی که من در وصیت نامه نوشتم، عمل کردید، مناگر در راه خدا شهید شدم، شما را تا به بهشت نبرم! خودم نمیروم. ازهمهی شما میخواهم که مرا حلال کنید و از پدر و مادر مهربانم هممیخواهم، که مرا حلال کنند.