11ـ عَن اَبى عبدِاللّه(ع) قالَ:
اِذا قامَ قائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ حَکَمَ بَینَ النّاسِ بِحُکمِ داوُد لایَحتاجُ اِلى بَیِّنَةٍ، یُلهِمُهُ اللّهُ تَعالى فَیَحکُمُ بِعِلمِهِ وَیُخبِرُ کُلَّ قَومٍ بِما استَبطَنوهُ، وَیَعرِفَ وَلِیَّهُ مِنْ عَدُوّهِ بِالتِّوَسّمِ، قالَ اللّهُ سُبحانَه اِنّ فى ذالِکَ لاَیاتٍ لِلمُتَوَسّمینَ وَاِنَّها لِسَبیلٍ مُقیمٍ.(13)
امام صادق(ع) فرمود: هرگاه قائم آل محمد قیام کند، میان مردم به حکم داود حکم مىکند و در حکمش نیاز به بینه و گواه ندارد. خداوند بزرگ به او الهام مىکند، پس به علم خود حکم مىکند.
و هر قومى را به آن چه پنهان کردهاند آگاه مىکند. دوست خود را از دشمن با توسّم مىشناسد (یعنى بافر است و نگاه از سیما تشخیص مىدهد). این است که خداى سبحان فرمود «اِنّ فى ذالِکَ لاَیاتٍ للمُتَوَسِّمینَ».
12ـ عَن اِبنِ تَغلِب قالَ: قالَ لى اَبوعَبدِاللّه(ع):
دَمانِ فِى الأِسلامِ حَلالٌ مِنَ اللّه لایَقضى فیهما اَحَدٌ حَتّى یَبعَثَ اللّهُ قائِمنا اهلَ البیتِ، فَاِذا بَعَثَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ قائمنا اَهلَ البیتٍ حَکَمَ فیهما بِحُکمِ اللّهِ لایُریدُ عَلَیهِما بَیِّنَةٌ: الزّانِى المُحصِن یَرجُمُهُ وَمانِعُ الزّکاتِ یَضرِبُ عُنُقَه.(14)
ابان بن تغلب گفت: امام صادق(ع) براى من چنین فرمود: دو خون است که در اسلام از خداوند حلال شناخته شده است، ولکن هیچ کس در آن دو خون حکم نکند، تا این که خداى عزیز و بزرگ قائم اهلبیت را بر انگیزاند، پس او به دستور خدا در [باره] آن دو، حکم کند و در این رابطه از کسى بیّنه و گواه نطلبد (یعنى به علم خود عمل کند) زنا کننده محض را سنگسار کند و مانع زکات را گردن زند.
13ـ قالَ اَبُوجَعفَر(ع):
یَقُومُ القائِمُ بِأَمرٍ جَدیدٍ، وَکِتابٍ جَدیدٍ، وَقَضاءٍ جَدیدٍ.(15)
امام باقر(ع) فرمود: قائم امام مهدى قیام مىکند به امر جدید و کتاب جدید و داورى جدید که بر عرب بسیار سختگیر است.
14ـ عَنْ اَبى جعَفَر(ع) قالَ:
یَقضِى القائِمُ بِقَضایا یُنکِرُها بَعَضُ اَصحابِهِ مِمَّن قَدْ ضَرَبَ قُدّامَهُ بِالسَّیفِ وَهُوَ قَضاءُ آدَمَ(ع) فَیُقَدِّمُهُمْ فَیَضرِبُ اَعناقَهُمْ، ثُمَّ یَقضِى الثّانِیَةَ فَیُنکِرُها قَوْمٌ آخَروُنَ مِمَّنْ قَدْ ضَرَبَ قُدامَهُ بِالسَّیفِ وَهُوَ قَضاءُ داوُد(ع)فَیُقَدِّمُهُمْ فیضربُ اَعناقَهُمْ ثُمَّ یَقضِى الثّالِثَةَ فَیُنکِرُها قَومٌ آخَروُنَ مِمَّن قَدْ ضَرَبَ قُدّامَهُ بِالسَّیفِ وَهُوَ قَضاءُ اِبراهیم فَیُقَدِّمُهُمْ فَیَضرِبُ اَعناقَهُم، ثُمَّ یَقضى الرّابِعَةَ وَهُوَ قَضاءُ مُحمَّدٍ(ص) فَلا یَنکِرُها اَحَدٌ عَلَیه.(16)
امام باقر(ع) فرمود: قائم به گونهاى قضاوت مىکند که بعضى از اصحاب او همانهایى که در جلو او شمشیر زدهاند، آن قضاوتها را نادرست مىشمارند و مورد انکار قرار مىدهند. و آن قضاوت آدم(ع) است؛ پس گردن آنان را مىزند. باز در مرتبه دیگر قضاوت مىکند به قضاوتهایى که آن را جمع دیگر از کسانى که در جلو حضرت شمشیر زدهاند انکار مىکنند و آن را منکر مىشمارند، و آن قضاوت داود(ع) است؛ پس گردن ایشان را هم مىزند.
بار سوم به قضایاى دیگرى به سبک و روش ابراهیم(ع) قضاوت مىکند؛ این بار نیز جمعى دیگر از کسانى که در جلو او شمشیر زدهاند (آن را) نادرست (و خلاف شرع) مىشمارند و بر وى انکار مىکنند، پس گردن ایشان را نیز مىزند.
بار چهارم به قضاوتهاى محمد(ص) قضاوت مىکند، هیچ کس بر وى انکار نمىکند.
15ـ در حدیثى از امام صادق(ع) مىخوانیم:
اِذا قامَ القائِمُ بَعَثَ فى اَقالیمِ الأَرضِ فى کُلّ اِقلیمٍ رَجُلاً یَقُولُ عَهدَکَ فى کَفِّکَ فَاِذا وَرَدَ عَلَیکَ مالا تَفهَمُهُ وَلاتَعرِفُ القَضاءَ فیهِ، فَانظُر اِلى کَفِّکَ وَاعمَل بِما فیها.(17)
هرگاه قائم قیام کند، در هر اقلیمى از اقالیم زمین مردى را بفرستد و بگوید عهد تو در کف دست تو است، هرگاه بر تو وارد شود [کسى و تو] چیزى را نفهمى و قضاوت آن را ندانى، به کف [دست] خود نظر کن و به آن چه در وى است عمل نما.
16ـ قالَ الباقِرُ(ع): ...ثُمَّ یَرجِعُ اِلَى الکُوفَة فَیَبْعَثُ الثَلاثَ مِأةَ وَالبَضْعَةَ عَشَرَ رَجُلاً اِلَى الأفاقِ کُلِّها فَیَمْسَحُ بَینَ اَکتافِهِم وَعَلى صُدوُرِهِم فَلا یَتَعایُونَ فى قَضاءٍ...(18)
امام باقر(ع) فرمود: پس از آن که امام(ع) به کوفه بازگشت و در آن جا مستقر شد، بیش از سیصد و ده نفر را به اطراف عالم (براى حکمروانى و اجراى احکام الهى) مىفرستد و در هنگام فرستادنِ آنها، شانهها و سینههاى آنها را با دست مبارک مسح مىکند.
پس آنان در هیچ حکمى و قضایى عاجز نمىمانند (قضا و داورى در هر امر مشکلى براى آنان آسان خواهد بود).
17ـ عَن اَبى جَعفَر(ع) قالَ فى حَدیثٍ:
... فَاِنَّما سُمِّىَ المَهدىُّ لاِءَنَّهُ یُهدى بِاَمرٍ خَفِىٍّ یَستَخرِجُ التَّوراةَ وَسایِرَ کُتُب اللّهِ مِنْ غارٍ بِأنطاکیَه فَیَحکُمُ بین اَهلِ التَّوراتِ بِالتَّوراتِ، وَبین اَهلُ الأنجیلٍ بِالأِنجیلِ، وَبَینَ اَهلِ الزَّبُورِ بِالزَّبُورِ، وَبَینَ اَهلِ الفُرقانِ بِالفُرقانِ...(19)
در حدیثى از امام باقر(ع) مىخوانیم که فرمود: علت نامگذارى او (امام دوازدهم) به مهدى، این است که خدا او را به امور مخفى هدایت کرده است. از جمله این که تورات و دیگر کتابهاى آسمانى را از غارى در انطاکیه خارج مىسازد و میان پیروان تورات به تورات و پیروان انجیل به انجیل و پیروان زبور به زبور و پیروان قرآن به قرآن، قضاوت و داورى مىکند.
18ـ عَنِ الصّادِقِ(ع) قالَ:
... اَما وَاللّهِ لَیُدخِلَنَّ عَلَیهِمْ عَدْلَهُ جَوفَ بُیُوتِهِمَ کَما یَدخُلُ الحَرُّ وَالقَرُّ.(20)
آگاه باشید، قسم به خدا مهدى عدالت را وارد خانهها مىکند؛ همچنانکه سرما و گرما وارد خانهها مىشود (یعنى دادگرى او همه جا را فرا مىگیرد)
بررسى
از کنکاش در روایات بالا مطالب ذیل به دست مىآید:
1ـ عدالت از اصول مهم و از تعالیم اساسى و اهداف بزرگ اسلام است. تعالیمى که قرآن مجید و احادیث معتبر، با تأکید و صراحت همکاران به اجراى آن در تمام زمینههاى زندگى به آن مأمور متعهد ساخته است. پیامبران الهى همگان در مأموریت آسمانى خود، خواهان برپا داشتن عدل در بین تمام انسانهاى جهان بودهاند و مىخواستند مردم را به گونهاى تربیت کنند که آنان خود قسط و عدل را بپا دارند، ولى هیچ یک از انبیا و اولیاى الهى در این مأموریت خطیر، به طور کامل موفق نبودند.
تنها کسى که مىتواند با موفقیت تمام عدالت را برقرار کند، امام مهدى(ع) است؛ تا جایى که جمله «یَملأ اللّهُ الأَرضَ قِسطا وَعَدلاً» براى تأکید این حقیقت در بسیارى از روایات آمده است. در احادیث فوق نیز، با صراحت به فراگیر شدن عدل در عصر ظهور اشاره شده است.
اجراى عدالت در زمان آن حضرت منحصر به روابط اجتماعى منحصر نیست؛ بلکه اصول عدالت در تمام زمینههاى کلى و جزیى به طور شگفت آورى اجرا مىشود. در حدیث آمده است که وقتى مهدى بیاید نه تنها جوامع بشرى و آبادىها، بلکه همه زمین را پر از عدل و داد نماید؛ تا جایى که قطرهاى آب، از چشمهسارى به هدر نرود و میوهاى از درختى به ستم یا اسراف چیده نشود. او همه مکانها و همه زمانها را پر از عدالت کند؛ آبادىها، هامونها، دشتها، درّهها، جنگلها، کوهساران، بامدادان و غروبها و... را.(21) و چنان که در حدیث 18 اشاره شد، عدل و داد همانند سرما و گرما وارد خانهها مىشود؛ یعنى همانگونه که گرما و سرما خود به خود، وارد خانهها مىشود و همه جاى آن را پر مىکند و روى همه چیز اثر مىگذارد، امام مهدى نیز دادگرى و عدل خویش را، این چنین به درون زندگىها مىبرد و نفوذ مىدهد و مىگستراند. همه چیز در عدل و داد فرو مىرود و جوهر عدل و داد مىپذیرد.
مىگویند در حکومت حضرت مهدى سخنگویان نخستین مرحله دولت او در مکه فریاد مىزنند: «هر کس نماز فریضه خود را در کنار حجرالأسود و محل طواف خوانده است و مىخواهد نافله بخواند، به کنارى رود و آن کس که مىخواهد نماز واجب خود را بخواند، بیاید و بخواند تا حق کسى ضایع نشود.(22) یعنى تا این حد حقوق مردم مراعات مىشود. بنابراین، در داورى و حکومت او به اندازه سوزنى به کسى ستم نمىشود و هر کس به حق خود مىرسد.
2ـ طبق حدیث شماره 1، 7، 8، 11 و 14 امام مهدى(عج) هم بر اساس حکم داود و سلیمان حکم مىکند (یعنى بر اساس علم خود قضاوت مىکند و از مدّعى بنیّه و از منکر سوگند مطالبه نمىکند) و هم بر اساس حکم محمد(ص) که بر اساس بنیّه و قسم است، داورى مىکند؛ یعنى او هم به قواعد دادرسى اسلامى همچون اقرار، گواهى گواهان و سوگند منکر و هم از روشهاى روانى و علمى براى کشف مجرمان اصلى بهره مىبرد.
3ـ بر اساس حدیث شماره 2 و 3، در عصر ظهور، با پیشرفت علوم، فناورى و تکنیک و صنعت، وسایل کشف جرم آن قدر کامل مىشود که کمتر مجرمى مىتواند ردپایى که با آن شناخته شود از خود به جا نگذارد. به دلیل مراقبت شدیدى که در عصر حکومت او اعمال مىشود، مجرمان در خانه خود نیز در امان نیستند؛ چرا که ممکن است با وسایل پیشرفته تحت کنترل باشند. حتى ممکن است امواج صوتى آنها از پشت دیوار قابل کنترل باشند.
این خود اشاره دیگرى به گستردگى ابعاد مبارزه با فساد در عصر حکومت او است و نیز معلوم مىشود که لازم نیست امام در تمام موارد قضا، نه علم غیب خود استفاده کند، بلکه در بسیارى از موارد داورى حضرت بر اساس علمى است که از راههاى عادى آن عصر به دست آمده است.
بدیهى است بدون چنین سلطه اطلاعاتى بر تمام جهان، تشکیل حکومت واحد جهانى و برقرارى صلح و امنیّت و عدالت، به طور همه جانبه دور از دسترس نخواهد بود. چنانکه از حدیث شماره 3 استفاده مىشود؛ در عصر حکومت امام مهدى(عج) یک سیستم نیرومند و مجهز براى انتقال تصویرها به وجود مىآید که شاید تصور آن هم براى ما مشکل باشد.
با کمک این فناورى جهان براى او مثل کف دست خواهد بود؛ نه موانع مرتفع و نه گودى زمینها، هیچ کدام مانع از دیدن موجودات روى زمین نخواهد شد. معلوم است کسى که چنین امکاناتى در اختیار دارد، براى داورى خود به اقرار یا گواهى گواهان یا سوگند منکر نیاز نخواهد داشت.
4ـ امام صرفا با نگاه به چهره افراد، مجرم را از غیر مجرم و صالح را از طالح و دوست را از دشمن مىشناسد؛ زیرا خداوند علم سیما به او عطا فرمود، حدیث شماره 9 و حدیث ذیل آن و حدیث شماره 11، گواه درستى این مطلب است. روشن است کسى که با نگاه، شخص را مىشناسد، قطعا در داورى خود به بینه و سوگند نیاز نخواهد داشت.
5ـ طبق حدیثهاى شماره 3 و 10، در عصر حکومت او همه چیز براى شیعیان روشن است، چه رسد براى خود آن حضرت؛ به همین دلیل قُضات منصوب آن حضرت هم، بیشتر به علم خود عمل مىکنند.
6ـ طبق حدیثهاى شماره 4 و 5، حضرت حکم قتل کسانى را صادر مىکند که پیش از او هیچ قاضى نتوانست چنین حکمى بدهد؛ یعنى داورى ویژهاى است که تنها آن حضرت انجام مىدهد و طبق حدیث شماره 11 حکم حضرت بر اساس الهام و وحى الهى است.(23)
7ـ از جمله داورىهاى آن حضرت، حکم به حدّ مردگانى است که در زمان زندگانى حدى بر گردنشان بوده ولى اجر نشده است. حدیث شماره 6 دلیل این مدعا است.
8ـ حضرت در دوران حکومت خود براى تمام ایالتها حاکم و قاضى نصب مىکند و هنگام فرستادن قاضى دست محبت خود را به شانه و سینه او مىکشد و مىفرماید: هرگاه در امر قضا درمانده شدى و حکم آن براى تو روشن نبود، به کف دست خود نگاه کن؛ زیرا همه آن چه که در باره قضا نیاز دارى، در آن وجود دارد؛ به همین دلیل قاضىهاى منصوب حضرت در هیچ واقعهاى درمانده نمىشوند و بیشتر مسایل را مىدانند.
آنان بر اساس علم خود داورى مىکنند، البته از گواهى گواهان سوگند منکران هم که شیوه؛ دادرسى در اسلام است، بهره مىگیرند، ولى هرجا از این طریق به نتیجه نرسیدند، به کف دست خود نگاه مىکنند و مطلب روشن مىشود. (حدیث شماره 15 و 16)
9ـ بر اساس حدیث شماره 17، حضرت درباره هر قومى طبق آیین و کتاب آن قوم حکم مىکند؛ بر یهود طبق تورات، بر نصارا بر اساس انجیل، بر اهل زبور طبق زبور، و بر مسلمانان بر اساس قرآن حکم مىکند.
10ـ چون شیوه قضا و داورى آن امام همام بر خلاف شیوه دیگر حکّام و قضاوت جهان است، در حدیث شماره 13، آمده است که حضرت با کتاب جدید و قضاء جدید مىآید.
11ـ طبق حدیثهاى شماره 4 و 12 حضرت مانع الزکات را به قتل مىرساند؛ از آن جا که زکات از ضروریات دین است اگر کسى منکر آن شود و یا مانع پرداخت آن شود، چنین کسى مرتد مىشود و حکم مرتد فطرى قتل است. هرچند قبل از ظهور، چنین حدّى اجرا نمىشد، ولى آن حضرت در عصر خود حد مرتد فطرى را جارى مىکند و او را به قتل مىرساند.
12ـ طبق حدیث شماره 5، حضرت مهدى نوادگان قاتلان حضرت سید الشهداء را به قتل مىرساند؛ وقتى از امام رضا(ع) سؤال مىشود، چگونه به خاطر جرم آبا و اجداد، فرزندان را مىکشند، حضرت در پاسخ مىفرماید: «آنان به اعمال پدرانشان راضى هستند و هر کسى به فعل قومى راضى باشد، از آنها و محکوم به حکم آنها است.(24) البته این حکم نیز مخصوص آن حضرت است وگرنه امروزه نمىشود به حرف رضایت به عمل خلاف دیگرى، آن شخص را حد زد.
خداوند ظهور آن حجةاللّه و ولى اللّه اعظم را در دوران زندگى ما مقرر فرما!
و ما را جزو سربازان فداکار و شهداى در رکاب او قرار ده؛
و اعمال ما را مورد رضا و پسند آن امام همام قرار ده،
و در فرج او که فرج همه بندگانت مىباشد، تعجیل فرما!
--------------------------------------------------------------------------------
1. مکارم، ناصر، مهدى انقلابى بزرگ، قم انتشارات مطبوعاتى هدف، 1356.
2. مجلسى، محمدباقر. بحارالأنوار، ج 52، ص 338.
3. همان، ص 390، حدیث 212.
4. همان، ص 328، حدیث 46.
5. همان، ص 309، حدیث 2.
6. همان، ص 313، به نقل از علل الشرایع و عیون اخبار الرضا.
7. عللالشرایع، ج 2، ص 267، بحار، ج 52، ص 314.
8. بحار، ج 52، ص 320.
9. بصائرالدرجات، بحارالانوار، ج 52، ص 320.
10. بحار، ج 52، ص 325 به نقل از کمال الدین صدوق.
11. همان، ص 321.
12. روضه کافى، ص 241، منتخب الاثر، ص 483، بحار، ج 52، ص 336.
13. ارشاد مفید، ص 345، بحار، ج 52، ص 339.
14. کافى، ج 3، ص 503، من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 5، محاسن برقى، ص 87، معجماحادیث الامام المهدى(عج)، ج 4، ص 69، بحار، ج 52، ص 371.
15. بحار، ج 52، ص 354، حدیث 114.
16. بحار، ج 52، ص 389 حدیث 207، اثبات الهدى، ج 3، ص 585، معجماحادیث الامام المهدى(عج)، ج 3، ص 309، حدیث 848.
17. معجماحادیث الامام المهدى(ع)، ج 5، حدیث 1453، ص 29.
18. بحارالانوار، ج 52، حدیث 91، ص 345.
19. معجماحادیث الامام المهدى، ج 3، ص 322، حدیث 866، بحار، ج 51، ص 29، حدیث 20، غیبت نعمانى، ص 157.
20. بحار، ج 52، ص 362، حدیث 131.
21. بعثت، غدیر، عاشورا و مهدى، مقدمه خورشید مغرب، ص 36.
22. کافى، ج 4، ص 427؛ خورشید مغرب، ص 33.
23. البته وحى، از نوع وحى نبوت نیست، بلکه از نوع وحى به مادر موسى است.
24. بحارالأنوار، ج 52، ص 313 به نقل از عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 273 و عللالشرایع، ج 1، ص 219