در ارتباط با فرزندتان به نکات زیر توجه کنید و رسالت سنگین تربیت یک انسان را دست کم نگیرید.
**باور کنیم فرزندان 80% خود ما هستند اما در دنیای کوچک ها . بنابراین ابتدا باید خوب خودتان را بشناسید . سپس شیوه ی ثابتی را انتخاب کنید و آن را ملاک قرار دهید .
باید باور کنیم که کودکان میل دارند خوب باشند . بیشتر خوشی و شادی بچه ها بستگی به تایید والدین دارد ، زیرا در کنار همه ی رفتارهای نادرست و کارهای نامطلوب آنها همیشه یک میل به هم کاری و پذیرفته شدن و تایید و حمایت والدین نهفته است .
** محبت خود را به بچه ها نشان بدهید ، اگر بچه ها را دوست دارید که حتما همین طور است ، این دوست داشتن را با کارهایی از قبیل ابراز زبانی ، درآغوش کشیدن ، بوسیدن ، تشویق ( به هنگام انجام کارهای خوب ) ونه تنبیه کردن ( در هنگام انجام کارهای نادرست ) به آنها ثابت کنید . او به راحتی فرق محبت را با لوس کردن می فهمد .
** تا می توانید خونسرد باشید . برخوردهای خشن ، تهدیدهای سنگین و فریاد کشیدن ها ، موقعیت را بدتر می کند ؛ حتی اگر کودکان در برابر داد و فریاد ما تسلیم شوند .
**وقتی <<نه>> می گوییم آن را جدی تلقی کنید و به آن بچسبید . برای این که ثابت کنید آدم مصممی هستید پای نه گفتن خود بایستید . البته در << نه >> گفتن به کودک باید بسیار دقیق بود و فقط در مواقع لازم به کودک << نه >> گفت . جدی بودن ، احساس امنیت و آرامش را به دنبال می آورد . با مهربانی تمام ، جدی باشید . باید صبور باشید تا او به روش جدید عادت کند و مطمئن باشید که در آینده حتما سپاسگزار شما خواهد بود .
**قوانین و مقررات مشخصی برای داخل خانه وضع کنید ، سعی کنید بچه ها بفهمند که چرا این قوانین وضع شده اند و از آنها اطاعت کنند .
** مثبت برخورد کنید و مثبت حرف بزنید . مثلا به جای گفتن << این آشغال ها را از روی زمین بردار >> بگویید:<< این اسباب بازی ها را جمع کن >> .
**آنچه به کودکان می گویید ، واقعی و درست باشد . اگر بر فرض تهدیدی انجام می دهید این تهدید واقعی و عملی باشد . پس گفتن این که << اگر این کار را بکنی دیگر دوستت ندارم >>، خیلی خیلی اشتباه است .
** از پدر خانواده به عنوان وسیله ی تهدید استفاده نکنید . وقتی می گویید : << صبر کن تا بابات بیاد>> معنی اش این است که مادر در خانواده هیچ کاره است ؛ در حالی که قواعد وضع شده به وسیله ی مادر ، باید همان هایی باشد که پدر نیزبر آنها اصرار دارد . پدر و مادر هر دو وضع کننده ی قانون هستند و هر دو باید بتوانند مجری آن باشند . بچه نباید از پدر بترسد و از مادر نترسد . توافق والدین مهم است ؛ هر دو باید هماهنگ عمل کنند و نسبت به اجرای قانون مصر باشند .
**پیشاپیش در مورد اجرای دستورات اخطار بدهید . هیچ کودکی نیست که با میل خود ، بازی را ترک کند و مثلا به کار و درس بپردازد ، یا به موقع بازی را تمام کند و به رختخواب برود . بنابراین لازم است که به جای قطع ناگهانی برنامه ی آنها ، پیش از آن به بچه ها اخطار دهید ، مثلا بگویید تا 10 دقیقه ی دیگر وقت برای بازی داری .
اگر لازم است ، عذر خواهی کنید ، به اشتباه خودتان اعتراف کنید ؛ با این کار پیش بچه عزیز می شوید و او گذشت و پذیرش خطاها را می آموزد
**به بچه ها وظایفی را در خانواده واگذار کنید . بچه از این که به نحوی کمک می کنند و نقشی در همکاری با خانواده به عهده می گیرند ، غالبا احساس خوشحالی و رضایت خاطر دارند . بنابراین والدین بدون هیچ گونه احساس ناراحتی می توانند و لازم است وظایفی به فرزندان خود محول کنند . این کار به آنها این امکان را می دهد که گوشه ای از بار مسوولیت خانواده را به دوش گیرند .
**هماهنگی والدین از لحاظ نوع تربیت بچه ها کاملا ضروری است . اختلاف سلیقه و نظر والدین در کار تربیت می تواند به بچه ها از جهات مختلف صدمه وارد کند . اتفاق رای در کار تربیت جزء ضروریات پرورش فرزند است . اگر پدر و مادر در رفتار با کودک خود ، هر روز یک جور عمل کنند ، این کار باعث می شود قدرت تشخیص کودک ضعیف شود و در مرحله ی بعدی از این ناهماهنگی سوء استفاده کند .
** اجازه ندهید عادت های بد ، هر چند پیش پا افتاده را فرا بگیرد ، هیچ وقت آنها را کوچک حساب نکنید . در حضور دیگران سرزنششان نکنید ( سعی کنید راهنمایی های صادقانه ، آرام و در تنهایی باشد ، طوری رفتار نکنید که گویی خطای او نابخشودنی است ) . کاری نکنید به دروغ متوسل شود . ( بنابراین صداقتش را امتحان نکنید ) . زود قول ندهید تا بعد مجبور نشوید زیر آن بزنید . عمل نکردن به قول خیلی بدتر از پاسخ منفی است .
**یکی از بهترین شیوه ها ، شیوه ی << صمیمیت و دوستی >> با کودک است . سعی کنید تداوم داشته باشد و به اشکال متفاوت نباشد که تکلیفش را نداند . از جملات امری و تهدید بپرهیزید زیرا:
الف) کم کم تاثیرش را از دست می دهد .
ب) کودک اعتماد به نفسش را از دست می دهد .
اگر لازم است ، عذر خواهی کنید ، به اشتباه خودتان اعتراف کنید ؛ با این کار پیش بچه عزیز می شوید و او گذشت و پذیرش خطاها را می آموزد . آرامش در محیط خانوادگی << غذای روحی >> برای او است . با کمی گذشت می توان آن را به او داد .
** به سوالاتش پاسخ دهید ( هر چند زیاد یا احمقانه باشد ).
** قاطعیت به موقع بهترین کمک برای یافتن شخصیت سالم و رشد او است ؛ قاطعیت به موقع ، به معنای خشونت ، دیکتاتوری و زور گویی نیست .
** بچه به عشق مداوم و سرشار والدین نیاز دارد . هر قدر که بزرگ می شود باز نوازش کردن او را قطع نکنید ، دستی به موهایش بکشید ، سرش را روی زانو قرار دهید ، موقع خواب او را ببوسید .
**برای لذت بخش ترکردن زندگی ، لزوما نیاز به پول نیست بلکه احتیاج به کمی تخیل و آرزوست .
** برای هر چیزی چه کوچک ( از زود آمدن پدر به منزل ) تا بزرگ ، جشن بگیرید .
**همسر خود را تشویق کنید با بچه ها بازی کند .( البته بدون نق زدن )
**ایراد گرفتن از بچه ها باعث بی شخصیتی و ایجاد ترس در آنها می شود و پیش خود می گویند : مادرم که مرا دوست ندارد ، چه فایده ای دارد؟ برای این که خوشحالش کنم باید تسلیم عقیده اش بشوم .
**باید فرزند را آن چنان که هست بپذیرید نه این که او را آن چنان بخواهید که آرزو دارید باشد . زیرا در مورد دوم این خطر وجود خواهد داشت که وی حالتی تدافعی بگیرد و خود را در لاکی نفوذ ناپذیر محبوس سازد .
** کودک به کسانی علاقه پیدا می کند که او را درک کنند وسعی نمایند به زبان او صحبت کنند .
** دانش دیگران را به شرطی می پذیرد که در پیمودن راهش به او کمک کند ، نه آن که ابزاری برای اثبات نادانی وی ، چه ظاهرا و چه باطنا باشد .
**این تصور باطل است که می توان با تظاهر به کودکی ، بهتر کودکان را درک کرد. زیرا کودکان از تمسخر بیزارند و این کار را توهین به شخصیت خود می دانند ، و از آن پس ارتباط با آنها ناممکن می شود .
**بهترین راه برای تبادل اندیشه با کودک ، استفاده از سرگرمی ها و علایق و رغبت های اوست.
**باید لیاقت ها و توانایی های حسی و حرکتی ، ذهنی، عاطفی و اجتماعی کودکان را در نظر بگیرید .
**برای گفتن مطلبی به کودک ابتدا باید به آنچه قبلا در این باره می داند توجه کنید . از دانسته های خود او استفاده کنید و با همان کلماتی که می داند با وی حرف بزنید .
**برای جلب نظر کودک اصولی مانند دقت ، رفع عامل حواس پرتی و آغاز سخن با ساده ترین جملات را رعایت کنید .
**گاهی بهتر است از وی هیچ گونه انتظاری نداشته باشید به ویژه وقتی که او خسته است و یا نیازی را مانند به دستشویی رفتن ، گرسنگی ، تشنگی و غیره ابراز می دارد .
**اگر سؤال شما چند مطلب مجزا را در برمی گیرد ، او سؤال را نمی فهمد. ( در این صورت نباید او را لجباز و تنبل یا سر به هوا تصور کنید ).
**با توجه به آنچه کودک قادر به انجام آن است : اگر کودک بین آنچه از او انتظار داریم و آنچه خود می تواند انجام دهد ، تناسبی نبیند ، آزرده خاطر شده و به اضطراب می افتد ، و در نتیجه فرار نموده و یا گریه را سر خواهد داد .
**هنگامی دخالت کنید که خود کودک دیگر دانشی برای استفاده نداشته باشد . موقعی که کودک تجربه ای از آموخته های قبلی خود را برای استفاده نداشته باشد ، دخالت بزرگ ترها برای او بسیار جالب خواهد بود ، به شرط آن که این دخالت ها نیز در طریق استنباط خود او باشد .
برخی از این دخالت های مفید به قرار زیرند :
الف ) برای تشویق کودک به ادامه ی تجربه ی خویش به منظور رسیدن به هدف .
ب) بعضی دخالت ها می توانند به کودک فرصت بدهند تا مفهومی را که کاملا درک نکرده است به خوبی دریابد و هم چنین عنصر تازه ای را به مفهوم قبلی خود اضافه نماید .
ج ) کودکان از درک علل شکست های خود غالبا عاجزند . دخالت در این جا می تواند آنها را به راهی دیگر رهنمون شود .
**اگر کودکی قادر به یادگیری و به کار بردن کلمه ی <<نه>> است طبعا توان یادگیری << متشکرم>> را نیز دارد و همین طور اگر ماهیچه های او از هماهنگی کافی برای برداشتن اسباب بازی بچه ی دیگر برخوردار است ، در شرایط و امکانات یکسان ، ماهیچه های او توان دادن یکی از اسباب باز ی های خویش را به بچه ی دیگر نیز دارد .
**تا آن جا که ممکن است بکوشید با زبانی ساده ، منطقی و کودک پسند ، مسایل را به فرزندتان تفهیم کنید . به کودک راه و رسم حیات اجتماعی را بیاموزید ، عملا به او یاد دهید که پیران را محترم بدارد ، با کوچک ترها مهربان باشد ، افراد هم نوع را دوست داشته باشد و به حیات دیگر انسان ها توجه کند . پدر و مادری که برای کودک نه تنها موجبات ادراک را فراهم نمی کنند ، بلکه می کوشند به آنچه که کودک دریافته پرده ای بکشند ، با آشنایی به امر تربیت فاصله ی بسیار دارند .
**از آغاز زندگی ، کودک را به کار وا دارید ، مثلا در گستردن و جمع کردن سفره ، درآوردن قاشق و لیوان و شستن ظروف او را به هم کاری دعوت کنید و کار ناقض او را بپذیرید تا به کار کردن عادت کند . در تربیت کودکان ، اساس کار روی مدل و الگو است ، زیرا کودک هم موجودی مقلد است و هم حالت قوی قهرمان جویی و قهرمان پرستی در او وجود دارد .
**کار خیر خود را در حضور فرزندان خود عملی کنید ، بگذارید فرزند شما دست احسان شما را ببیند وملاحظه کند که چگونه شما به یاری مظلومان و محرومان می شتابید و چگونه از وقت خود به نفع این قشر مایه گذاری می کنید .
**روابط شما با کودکان باید بسیار صمیمانه و خیرخواهانه و در عین حال اندیشیده و عاقلانه باشد . باید با کودک دوست بود و برای او ارزش و برای عقاید و افکارش احترام قایل شد .
**کودک باید به والدین ومربیان خود اعتماد داشته باشد ، آنها را دوست و خیرخواه خود بداند و مطمئن باشد در گرفتاری ها مددکار او هستند و زیر بازویش را خواهند گرفت و گرنه کودک احساس بی سرپرستی و تنهایی خواهد کرد .
چه بسیارند کودکانی که در اثر عدم اعتماد به رازداری و راز شنوی والدین ، بلاهایی را که برسرشان آمده با آنها در میان نمی گذارند و خانواده روزی از مسایل خبر می یابد که آبرو و شرفش برباد رفته باشد .
**در سایه ی احترام به کودک است که او بزرگ منش می شود ، تن به انحرافات نخواهد داد و احساس بزرگی و وقار و متانت خواهد کرد .
امر و نهی ها باید دوستانه و در مواردی همراه با تشویق و تحسین باشد ، تا کودک خود را محکوم نداند و حیاتش را در وحشت و نگرانی سپری نکند.
اجازه ندهید تعادل زندگی برهم بخورد و شوهر شما نقشی در تربیت فرزندتان نداشته باشد . پسری که تنها از مادرش دستور می گیرد و پدر نقشی محو برای او دارد ، در آینده نیز زندگی زناشویی عادی نخواهد داشت .
دختر نیز به پدر نیاز دارد که او را نوازش کند و تحسین نماید ، تا در آینده نقش شوهر را بتواند دریابد و درک کند .
سرپرستی خانواده با پدر است و در چنین صورتی فرزندان به صورت متعادل و واقعی نقش مادر و پدر را درمی یابند .
والدین و مربیان باید بکوشند هم چون شاهدی ناظر برگفتار کودک باشند ، حرکات و سخنان او را اصلاح نمایند ، از طریق تذکر و بیان ، به آگاهی های او اضافه کنند و صحت و سقم امور را به او بیاموزند .
اخذ: تبیان