وجود انسان های سرد و بی تفاوتی که در تمدنی بی بند و بار و بی هدف غوطه می خورند ناشی از تربیتی است که . . .
خلاقیت :
خلاقیت ، شکل کنترل شده یا محدود شده ای از تخیل است . خلاقیت ها ی افراد نه تنها برای زیبایی ظاهری ، بلکه به خاطر نتایج نهایی که در بر دارد به کار برده میشود . این نتیجه نهایی معمولاً . . .
چهل حدیث گهربار منتخب
قال الا مام المهدی ، صاحب العصر و الزّمان سلام اللّه علیه و عجّل اللّه تعالى فرجه الشّریف : . . .
حسادت مسئله اصلی یک سوم از زوجهایی است که برای درمان مسائل زناشویی نزد مشاور مراجعه میکنند. برای مقابله با آن از راهکارهای زیر استفاده کنید:
1- حسادت را انکار نکنید و سعی کنید با آن مبارزه کنید. فرض کنید به این نتیجه برسید که فرد حسودی هستید. قبول این امر آسان نخواهد بود، ولی شما میتوانید مشکل را حل کنید. یکی از بزرگترین اشتباهات مخفی کردن احساس حسادت است، هنگامی که آن را شدیداً احساس میکنید.
2- یکی از راههای کاهش احساس حسادت کاهش ناامنی و عدم اطمینان است. اگر شما در ارتباط احساس ناامنی میکنید و یا وابسته به دیگری هستید، احتمال زیاد دارد که حسادت کنید. هدف شما باید این باشد که هر کاری که لازم است انجام دهید تا احساس ناامنی نداشته باشید. هنگامی که هدف شما اجتناب از ناامنی باشد، قادر خواهید بود که با اشتباهات و استنباط نادرست برخوردی مناسب کنید. مهم است که مشخص کنید چه کاری را حاضرید انجام دهید و چه کاری را نمیخواهید.
3-از خودتان بپرسید در مورد چه چیز احساس ناامنی می کنید. آیا احساس می کنید که زیبا و یا جذاب نیستید؟ آیا به عشق و علاقه همسر خود شک دارید؟ هنگامی که دریافتید که چه مسئلهای شما را ناراحت میکند، بهتر میتوانید با ترسهای خود مقابله و این سؤال را مطرح کنید که آیا ترسهای شما واقعی هستند یا نه.
5- وقتی احساس حسادت میکنیم، بدن ما در حالت جنگ و یا فرار و استرس قرار میگیرد، زیرا احساس تهدید میکنیم. بنابراین باید از خود بپرسیم از چه چیزی ترس داریم؟ به چه چیزی احتیاج داریم تا این موقعیت برای ما امن شود؟ بدترین چیزی که میتواند اتفاق بیفتد چیست و تا چه حد امکان رخ دادن آن هست؟ مثلا اگر احساس ضعفی شدید باعث حسادت است باید اعتماد به نفس خود را بالا ببریم و بر نقاط قوت خود مسلط و آگاه شویم . با این دید از حسادت خود می کاهید.
6- نگاهی به تمام چیزهایی که موجب حسادت شما میشود بیندازید و از خود بپرسید که خطر تا چه حد واقعی است؟ چه مدرکی دارید که رابطه شما در خطر است؟ آیا رفتار شما موقعیت را بدتر نمیکند؟ به نوعی فکر کنید که آیا افکاری که باعث حسادت شده واقعیت دارد؟ و آیا از نگرش منفی شما سرچشمه نمی گیرد ؟
8- سعی کنید به مشکل خود به صورت دیگری فکر کنید. به خاطر داشته باشید که حسادت علامت عشق است. به جای اینکه حالت دفاعی بگیرید سعی کنید این مسئله را بفهمید و از او حمایت کنید. به رفتار خود نگاه کنید. اگر میدانید رفتار خاصی حسادت همسرتان را برمیانگیزد، اگر برایتان امکان دارد، آن را تغییر دهید تا مشکل حل شود. قولهایی که نمیتوانید به آنها عمل کنید به همسرتان ندهید، ولی به قرارهایی که گذاشتهاید پایبند باشید.
اعتماد به نفس همسر خود را بالا ببرید. از او تمجید کنید و در مورد آینده با او حرف بزنید. سعی کنید احساسات همسر خود را بفهمید، هر چند از احساس حسادت او راحت نیستید. توجه داشته باشید که همسر شما نمیتواند احساساتش را کنترل کند و خشونت اعتماد به نفس او را کمتر میکند. با اطمینان بیشتر احتمالاً حسادت کمتر میشود. انعطافپذیر باشید. شاید برخی از تغییرات موقتی به همسر شما کمک کند که اعتماد به نفس خود را بسازد.
9-حسادت شدید دال بر عشق واقعی و شدید میان دو نفر نیست. در حقیقت، حسادت نمایانگر نیازهای شما و احتیاج شما برای نگه داشتن آنچه شما در این لحظه میخواهید و شاید تقاضای غیرواقعی در مورد آینده باشد. حسادت بیشتر منعکسکننده علاقه به خود و عشق به خود است، نه عشق واقعی دو طرفه.
10-سعی کنید شروع حسادت را بررسی کنید. آیا حادثه خاصی موجب بروز آن شده است؟ آیا الگوی فکری خاصی دارید؟ اگر این الگو را پیدا کنید، میتوانید سعی کنید تا واکنش متفاوتی نشان دهید و توالی افکار خود را عوض کنید.
مهرنوش خاشابی -سپیده دانایی
«وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنّا بِاللّهِ وَ بِالْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ یُخادِعُونَ اللّهَ وَ الّذینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاّ أنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضًا ...»1 ؛ پارهای از مردم میگویند: به خدا و روز قیامت ایمان آوردهایم حال آنکه ایمان نیاوردهاند. مىخواهند خدا و کسانى را که ایمان آوردهاند فریب دهند، با آنکه جز خودشان را فریب نمىدهند و نمىفهمند. در دلهاى آنها بیماریى (از کفر و شک و نفاق) است، خدا هم بر بیماریشان بیفزود و بیفزاید و آنها را در مقابل آنکه دروغ مىگفتند عذابى دردناک است.
و چه گیاه هرزهای است ریا که بر گرد تنه و شاخ و برگ درخت عبودیت میپیچد و آن را میخشکاند ... بندگی اهریمن است و گام نهادن در مسیر شرک ... و آنگاه که آدمی مفتون ریا میشود، تمام عصمت خود را به پای عافیت و نام و نان خود گم میکند، سپاه صداقت را به دست ریا پیشگان اسیر میکند و صافی ضمیرش را با گل و لای گناه آلود میسازد.
آنگاه است که پنجره بصیرت را میبندد به روی درک نور و دیگر نمیتواند نظارهگر جلوهای از حقیقت باشد؛ آنانند که دین را وسیله کسب دنیا میکنند و با زبان نرم خود در برابر مردم به لباس میش در میآیند، گفتارشان شیرینتر از عسل میشود و دلهایشان چون گرگ ... و چه زشت است وقتی آدمی باطنی بیمار اما ظاهری زیبا برای خویش دست و پا میکند... و ریاکار یعنی آن که وقتی چشمش به مردم میافتد، با نشاط میشود؛ وقتی تنهاست کسلی و تنبلی میورزد و دوست دارد که در هر کاری ستایش شود. 2
با خود میاندیشم آیا من این سه علامت، این سه نشانه را دارم؟ ... وای بر من اگر آلوده ریا گردم!... که مرا چنین هشدار داد: «وَ لا تَکُونُوا کَالّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بَطَرًا وَ رِئَاءَ النّاسِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ وَ اللّهُ بِما یَعْمَلُونَ مُحیط»3
و چه پست و حقیر میشود آدمی، آنگاه که با دست خویش کار نیکش را به ریا آلوده میکند، در نهان کار نیک انجام میدهد، برایش ثواب کار نهانی نوشته میشود، اما آن را به زبان میآورد، آن عمل پاک نهانی و ثواب عملی آشکار نوشته میشود، اما برای دومینبار که به زبان میآورد، ثواب عمل آشکارش هم پاک میشود و برایش ریا مینویسند. 4
چشمانم را در لابهلای رنگ روزمرگی میگشایم و شکوه میکنم از نفسی که در حصار زر و تزویر اسیر گشته و دستانی که به رنگ ریا آلوده شده است. دست به دعا بر میدارم که: «خداوندا! به تو پناه میبرم از این که ظاهرم در نگاه مردم نیکو باشد و باطنم که بر تو آشکار است، زشت و خود را ریاکارانه نزد مردم، به چیزی که تو بهتر از من بدان دانایی، بیارایم، پس ظاهر نیکویم برای مردم آشکار دارم و بدی کردارم را نزد تو آورم و بدین سان به بندگان تو نزدیک شوم و از خشنودی تو دور بمانم!» 5
سرلوحه کارمان باشد که «صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست»
1- بقره، 8 – 10 .
2- علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 78، ص 81 .
3- انفال، 47 .
4- عدة الداعی و نجاح الساعی، لابی العباس احمد بن محمد بن فهد الحلی الاسدی، ص 221.
5- نهج البلاغه، حکمت 276 .